خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

چرا؟

 

اخه چرا؟

چرا؟

باورم نمیشه؟

خیلی سخته خیلی بیشتر از ان که فکرش را بتونی بکنی.......... واقعا خسته ام  خسته از این زمونه خسته شدم از بس باید مراقب باشم... کی میشه که دیگه هیچ وقت مراقب نباشم؟؟ مراقب هیچی حتی مراقب خودم ...خدایا صدامو داری می شنوی کاش می شد که انتخاب زندگی با خودمان بود حتی عوض کردن دوست ها کاش سرنوشت هیچ وقت وجود نداشت کاش...کاش...و ای.. کاش..

نظرات 2 + ارسال نظر
موچه چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ

یه سوال دارم نیلوفر:
تو از جمله دوستانیهستی که وبلاگ رو دفتر میدونن و مینویسن؟
و چند وقت یه بار دفترشون رو عوض میکنن؟
آخه این پست که اولی باشه رنگ بویی میده که از وبلاگ نویس بودنت حکایت میکنه

منظورت را نفهمیدم حالا این که گفتی یعنی چه؟ یعنی خوب بید یا بد بید؟
ولی اگه بخوام جدی جواب بدم به نام خدا من نیلوفر هستم وبلاگ زیاد دارم وبلاگ را دوست دارم و وبلاگ هم زیاد عوض میکنم. ولی این بار این وبلاگ قرار است خانه اول و اخر من باشد با لباس سفید امدم با کفن میروم
یا نشکر :-))

موچه چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:22 ب.ظ

مرسی از جواب کامل و شفافتان :d
دیدی زدم تو خال
آخه اگه وبلاگ نویس نباشی طرز دو روز غیر ممکنه انقدر پست بدی!
سبک نوشتنت هم نشون میده کاملا حرفه ای هستی
مخصوصا اینکه از اول غم و غصه شروع کردی :(
من باید میرفتم کاراگاه نیرو انتظامی میشدم
باید روش یکم فکر کنم شاید برم !! :))

مرسی موچه جونم :-x

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد