دوست دارم به هیچی فکر نکنم دوست دارم آزادو رها بدوم توی خیابون
داد بزنم بگم منم آزادم و بلند بخندم و بگم منم آزادم
نمی دونم چرا اینقدر از این زندگی خسته شدام؟ چرا؟ چرا؟
چرا این همه چرا هست؟
می خوام سرم رو از پنجره بیارم بیرون و داد بزنم بگم پس کجایی؟
تویی که همیشه میگی هستی پس کجایی؟
الان که نیازت دارم کجایی؟
من دارم از از تنهایی میمیرم
دارم از غصه میپوسم
بیا ونجاتم بده
بیا
زودتر بیا
(نوشته ی خودم چند ماه پیش وقتی داشتم زیر فشاره درس هام میمردم)