خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

کودکی

تنهایی واژه  اشنا در کوچه ی  

خاطراتم 

کودک هم بودم تنها بازی می کردم 

من و عروسکانم 

ود کنار درختی پیر به نام انجیر 

قالیچه ای که دیگر امروز تمام گلهایش 

پژمرده اند من را در اغوش می کشیدند 

و عروسکانی که امشب به یادشان افتادم 

در روزگار امروز به خاطرات پیوستند  

و ان درخت پیر انجیر در ان کوچه بن بست 

که انتهایش حس میکردم جاده خوشبختی است 

شاید زنده باشد  

ایا واقعا در انتهای کوچه ی خونه ی 

 ما جاده خوشبختی است؟ 

یا من تا ابد در حسرت این جاده خواهم سوخت؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد