خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

دیوار

 

چند روزی است با دیوار سخن میگویم 

دیواری از جنس سنگ دیواری از جنسی سخت 

برای دیوار گریه میکنم میخندم اما هر چه باشد 

او دیوار است کاری نمیکند ناراحت نمیشود 

خوشحال نمیشود تنها گوش میکند نگاه میکند 

  

و اخر بی تفاوت میگذرد 

و من ساعت ها به جایی خیره میشوم 

بدون انکه بفهمم ساعتی هست و زمانی 

 

اری من تنهایم.... تنها 

شاید باید با نفس کشیدن های بی امان 

و نگاه به اسمان لاجوردی تمام کرد این تنهایی را 

و رفت به سوی دیاری که از خدا در ان جا سخن ها است


 

سلام به همه دوستای گلم من میدونم خیلی بی معرفتم ببخشید خیلییی ببخشید خیلی وقت بود دیگه نمینوشتم غصه هامو برای خودم نگه داشته بودم دلم برای حرف های ماسه ای محدثه خیلی تنگ شده ......اومدم بگم ببخشید که نبودم 

 


این واسه محدثه جون عزیزم میخواستم برات نظر بزارم نشد اگه میتونی ایمل خودت را برام بزار کارت دارم عزیزم  


 

بارها از خود پرسیده ام

بار ها از خود پرسیده ام برای چه زنده ام؟ 

   

بار ها از خود پرسیده ام تولدم از برای چه بود؟  

  

بار ها پرسیده ام زندگی سخت است یا من سخت گیرم؟  

 

بار ها پرسیده ام ایا من همان هستم که بودم یا روزگار من را عوض کرده؟ 

   

بار ها پرسیده ام من دوست خدا هستم یا خدا دوست من یا هر دو دوست هم ؟  

  

بار ها پرسیده ام مهربانی رنگ اسمان است یا از جنس زمین است یا فقط یک اسم است؟  


 

اما ...اما...جوابی در مقابل این همه سوال ندارم جوابی ندارم و مثل همیشه ساکت می مانم 

به چاله ای از جنس تنهایی فرو می روم که از جنس سیاهی است از جنس غم است 


 

البوم محسن چاوشی به نام حریص را چند هفته است خریدم به نظرم خیلی زیبا خونده   

 

دوست دارم محسن چاوشی 

  

(توصیه می کنم شما هم البومش را بخرید خیلی نازه)

این روزها تنها خواهم ماند؟

زندگی ....اره زندگی............ 

خیلی با هات حرف دارم اما........ 

تو دستت رو محکم رو گوشات گذاشتی... 

چرا؟؟؟ 

زندگی واقعا چرا زندگی با من این چنین میکند 

نمیدانم..... 

 

این روز ها خسته ی خسته ام 

نه از امتحان ها نه از درسها نه از کسی 

بلکه از خودم خسته ام  

از خود وجودییم  

از خودم که انگار خودم نیستم 

بعضی ساعت ها عاشق 

بعضی از ساعت ها فارق  

بعضی ساعت ها شاد ..شاد 

بعضی ساعت ها غمگین .. غمگین 

یعنی این منم 

یا این من از من نیست؟

خورشید اسمان درخشان است؟ 

یا این درخشانی از ان نیست؟

 من سایه ی خودم هستم؟ 

یا این سایه از من نیست؟ 

نکند دیگر خود... خودم را دیگر نشناسم؟ 

اما این هم خوشایند نیست  

من ایا بازم عاشق خواهم شد یا دیگر تنها خواهم ماند؟

fire of love

اتیش عشق روشن شد   

حالا دیگه می سوزونه 

  

دیگه هیچی به جز عشق 

 

 یاد ادم نمی مونه 

 

دلم میگه بسوز بسوز  

 

با اتیش عشق 

 

ولی حس میکنم جسمم  

نمیکشه نمی تونه  

نمی تونه.......  

زیر این سقف خراب   

پشت این درهای بسته  

 فقط گرمای تو مونده توی  

 این قلب شکسته   

توی جنگل فلز وسط قوقای شب  

 

بیا دستمو بگیر من و از این جا ببر 

 

ای عشق صدام کن  

 

که فریاد بزنم   

اره واسه تو فرهاد می شم کوه میکنم  

میدونم سخته به تو رسیدن  

 

ولی حس میکنم میتونم   

باهات حرف بزنم  

 

این شعر یکی از اهنگ های البوم گاهی وقت ها است از شهریار مسرور که من خیلی دوستش دارم

سرما....عشق

 خسته شدم .... دستام سردن.... 

تو این زمستون که نه برف داره نه بارون 

دنبال یه دست بودم که باشه گرمای این دستمون 

یک دست برای گرم کردن دستام پیدا شده 

میترسم این دست همون دستی نباشه که قراره 

تو زمستون جای اینکه جیبم دستم را  گرم کنه 

 اون دستمو گرم کنه 

شاید هم خودش باشه اما تردید ودودلی...... 

 


 

عشق واژه ای که در کوچه پس کوچه های ذهنم 

گم شده  

عشق واژه ای است که تا به من نزدیک می شود 

 پشت نقاب تنهاییم قایم می شوم چون ازش میترسم 

می ترسم دوباره خودش نباشه........ 

فقط......... 

دلم رو اسیر خودش کرده باشه.

گروه دوم و من

چند روز پیش تو وب یکی از دوستان که اخر این جا سایتش رو میزارم یه چیزی خوندم چند روز تو فکرشم 

تو این جا یه چیزی نوشته بود که انگاری داشت من و می گفت  

می گفت: تو مدرسه کلا ۳ تا گروه بچه هست 

 

 اولی جلو میشنه تو کلاس درسشم خوبه همه هم دوستش دارن اخرشم دکتری مهندسی چیزی میشه ازدواج میکنه 


سومی ته کلاس میشینه همیشه هم درس نمیخونه شیطونی زیاد میکنه همه هم ازش ناراضی هستن بیخیال درس و مدرسه است  اخرشم یه مغازه ای چیزی میزنه ازدواج میکنه 


میمونه دومی که عینا منم همیشه وسط کلاس می شینن درس هاشون رو بگی نگی می خونن شیطونی هم میکنن نمیدوننن ازشون راضی باشن یا ناراضی هیچ وقت از هیچی راضی نیست نه از خودشون نه از درسشون کلا درگیرن  


 

این یعنی من  

یعنی منی که یا تو تنهای هاش غرق شده یا اینکه دنبال یک راه که کارای قبلیشو درست کنه کلا درگیرم 

 

اینم اسم وب ان متن خیلی خفن 

http://dochaaar.persianblog.ir

تنهایی

اومدم دوباره 

اومدم.............................. 

دوست دارید از چی بگم از روز های نبودنم 

از نبودنم بینتون 

 نبودم اما حسم پیشتون بود 

 


 

تنهایی تمام ساعت های زندگیم را گرفته 

تنهایم 

با انکه دوستانی از جنس پوست و گوشت دارم 

اما قلبی به سختی سنگ دارند 

 تنهایم چون تنهایم 

چون تنها بودن را با خندیدن پر میکنم 

دیوانه ام اری دیوانه ام 

به اینه که نگاه میکنم دختری را میبینم که 

شاید اگر تنها نبود دیگر به تنهایی نمیخندید 

شاید دیگر هیچ وقت الکی نمیخندید 

اری دیوانه ام با زندگی بیگانه ام 

مستم اگر یا گیج و سر گردان

خراب اندر خراب و خانه بر دوشم  


  

پ.ن:بازم میام بهتون هم سر میزنم دوست دارم همیشه بیام اما نمیشه 

 

 اه خدای من چقدر شما ها لطف داشتین الان میفهمم دوستای واقعیم چه کسایی بودن با اینکه من نبودم میومدین برام پیغام میزاشتین ممنونم دوستتون دارم......

 

جاده ی بی بازگشت

سلام بچه ها میدونم خیلی دیر اپ کردام اما پدر بزرگم فوت کرده بود درگیر بودم  و اینکه دیگه از این کار ها البته ناراحت نشید که بابا بزرگم فوت کرده پیر بود 89 سالش بود خودش دوست داشت این زندگی رو رها کنه داشت  زجر میکشید 


 

چه خبر ها من 2 هفته است که نیومدم دلم برای همتون تنگ شده بود در حد  

 تیم ملی  اینقدر اتفاق افتاده که باید تعریف کنم ولی دیروز توی تاکسی داشتم این شعر (پایین نوشتم)          با صدای بلند توری که هدفون های گوشی  تو گوشم این اهنگ رو فریاد میزدند گوش میکردام  

دوست داشتم تا ابد این اهنگ خونده بشه و تاکسی هم تا ابد پیش بره اینقدر بره تا جاده تموم بشه نمی دونم چرا اینقدر خسته ام همش کلاسم کاش این کلاس ها یه روز تموم میشد کاش............ 

راستی یادم رفت بگم کنسرت رضا صادقی رفتم اینقدر خوش گذشت جای تک تکتون خالی بود وقتی رضا صادقی اومد رو سن اشک تو چشام جمع شد همه بلند شدن براش دست زدن خیلی صحنه قشنگی بود با اهنگ وایسا دنیا من میخوام پیاده شم هم یکم گریه کردام اخه اون موقه که این اهنگ رو خوند من پیش دانشگاهی بود و پشت کنکوری با کلی درد و ناراحتی یادش بخیر ....

راستی چند روزپیش رفته بودم تهران خونه خواهرم رفتیم با هم  رفتیم به...نمیدونم چی چی الماس اون جا سعید پانتر رو دیدم خیلی زشت بود از نزدیک 

 


در کناری از خانه ی من  اتاقی است سرد و ابی

تخت و گیتار کهنه ی من عکس زن روی دیواریست

زنی زیبا روی خندان یار من بود او دورانی

کنون من ماندم من گیتاری و سیگار تنهایی

عشق من رفت به تن خاک طعم اش نسیت جز بیداری

ای عکس خندان بشنو از من  خواهمت دید روزگاری

دیگرم نیست نای ماندن پایان اواز اغاز رفتن

چاقوی پنهان ته گنجه دستای سردم...........

رگ های سبزم...............  

 


(این عکس ر فته بودیم کافی شاپ با بچه ها میز بقلی خیلی سیگار میکشیدن تا رفتن ما یک عکسی از این هنرمندیشون گرفتیم)