خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

بودم

یه روز از روز های پاییزی بود من تو رو دیدم تو من را دیدی

روز خوبی بود دوشنبه ی سردی بود شب بود اره شب بود

نه اون شب....شب تاریکی که روز توش موج میزد شب روشن

احساس کردام دلم داره سوراخ می شه از عشق تو بهترین تو بودی

گفتم اره بودم اره  تو بودی اره اما همه می گفتن نیستی تو

ولی من می گفتم بودی

اینقدر همه گفتن نیستی که باورم شد نیستی

دیگه منم نبودم

ولی هنوز اون شب که مثل روز بود زنده است

بودن یا نبودن عشق

چرا وقتی که ادم تنها می شه 

غم و غصه اش قد یک دنیا میشه 

میره یک گوشه ی پنهون می شینه  

اونجا رو مثل یک زندون می بینه 

غم تنهایی اثیرت می کنه 

تا بخوای به جنبی پیرت میکنه 

وقتی که تنها می شم اشک  

تو چشام پر میزنه غم میاد 

 یواش یواش خونه ی دل در می زنه 

یاد اون شب ها می یوفتم زیر  

مهتاب بهار توی جنگل لب چشمه 

می نشستیم من و یار 

غم تنهایی اثیرت می کنه 

تا .....

  

 

این اهنگ بالا رو فکر کنم همه شنیدن مال فروغیه خیلی قشنگه هر وقت گوش میدم دلم میگیره که کاشکی منم یک روز مثل این اهنگ عاشق می شدام 

  

بعد جدا می شدام 

 بعد این اهنگ رو گوش میدادم 

 بعد غصه می خوردم 

بعد گریه می کردام 

ولی الان که هنوز عاشق نشدام این اهنگ واسه دلم گوش میدم نه واسه کسی 

حیف کاش می شد واسه کسی گوش میدادم  

 

البته عاشق شاهرخ خان هستم ولی عشق واقعی نیست  حیف کاش بازیگر نبود  ادم  

 

عادی بود  

 

چی نشنیدم چی گفتی؟ دوباره بگو راجب بازیگر مورد علاقم ............خوبه حالا... (خدایی از این شکل که این جوریه خیلی خوشم میاد هر وقت می زارمش کلی می خندم)

ولی بی خیال این رو بچسبید که امروز ۲۰ شهریور و چیزی به پایان خوشی ها نمونده تا ۱۱ روز دیگه بیاید همه شاد باشیم که بعد اون باید  

دوباره بریم دنبال دردسر های درس  بی خیال فعلا فقط شادی

 

 

عید فطر مبارک

عید فطر مبارک    

 

عید همگی مبارک نماز و روزه های همگی قبول 

 

عیدی  من به همه ........ 

 

این جا نیست بیا ادامه مطلب

    ادامه مطلب ...

چند روز

سلام 

 

 

یک چند روزی می باشد که من در وبلاگ عزیزم چیزی راجب روز هام ننوشتم حالا می خوام همه رو یه جا بنویسم 

 

چند روز پیش جاتون خالی رفتیم سینما فیلم (یه جیب پر پول) خوب بود یکم خندیدیم جالب بود تو سینما همه در حال خوردن و باز کردن پفک و چیپس.... این چیز ها بودن یعنی ماه رمضون بود ما که نفهمیدیم این چه کاریه اخه مردم می کنند  خیلی زشته یعنی چی 

 

 ولی در کل در سینما جای همگی خالی بود فیلم خوبی بود 

 

یه خبر خوشحال کننده اون مرده که بهش میگم دایی فیلم میخرم ازش یه چند وقت بود ازش خبری نبود تا اینکه دیروز رفتم تو همون پاساژ پاتوقش دیدم مغازه زده همون کارو می کنه ولی دم مغازه چند تا شال و لباس گذاشته یعنی برای فروش اما داخلش پر فیلم های مختلف با دسته بندی از نوع ترسناک رومانتیک جنگی سریال ....خلاصه کلی کلاس پیدا کرده بود من رو که دید گفت: نمی دونستی این جام؟

منم گفتم: فکر کردام رفتی

 اونم گفت : بابا چقدر بی معرفت خوبه از این پاساژ نرفتم 

 

و من با کلی خوشحالی ۲ تا فیلم ترسناک خارجی برداشتم با ۳ تا فیلم هندی ۲۰۱۰ جدید گفت یه فیلم هندی میدم ببر ببین بد بود بیارش اونم گرفتم الان ۳ تا از فیلم ها رو دیدم ۲تا  خارجی ۱ هم هندی 

 

وایییی یه چیز باحال یه سایت پیدا کردام همش راجب شاهرخ خان عشق من سایتش توپ همه اهنگ های فیلمهای شاهرخ خان رو داره اهنگ هاشو دیشب دانلود کردام اینقدر خوشحال شدام که گریه ام گرفته بود   از خوشحالی 

 

 

اینم از این چند روز

  

اینم وبلاگ که راجب عشقم شاهرخ خان http://shahrukhkhanfilm.blogfa.com/

خدا

چشمانم را می بندم  هیچ جیز نیست باز هم پافشاری می کنم برای هیچ چیز

هیچ چیز پشت پلکانم  نیست دنبال چه هستم؟ تو می دانی؟ اری اری

به دنبال ارزو های گم شده ام هستم نه ...نه ... نه خاطراتم را نمی خواهم

رویاهایم را می خواهم ارزو هایم را می خواهم قلم  به دست به سطح  این

کاغذ فشار می دهم تا افشاره ی مغزم را بیرون بریزم اما بدرستی چیزی نیست

نکند من رویاهایم را گم کرده ام؟ نه باور نمی کنم بازهم  پلک هایم را روی هم

می گذارم باز هم چیزی نیست رو به اسمان  دعا می کنم  از خدا می خواهم

تا کمکم کند به ارامی پلک هایم را می بندم اری نوری می بینم نوری از جنس بلور

به زیبایی دشت به وسعت اسمان به زیبایی خدا هر چه هست نور اومید است از جانب کیست؟

می دانم.

یادش بخیر

یادم میاد یه روز برفی که همه جا از سرما یخ زه بود من و اون با هم بودیم 

دست تو دست هم روی برفها لیز می خوردیم به این بر فها و به سرما می خندیدیم 

یاد اون روز ها گر چه کم اما دل نشین مثل این که یک کیک خامه ای بخوری خوشمزه است  

یاد اون  روزه برفی یاد اون سرمای زمستون یاد اون بخار شیشه یاد اون قهوه تلخ سرد شده 

یاد اون کوله پشتی قرمز و کت سورمه ای عینک مشکی  

یاد اون روز ها ی قشنگ فقط حیف که دیگه برنمیگرده و اکنون باید گفت حیف و صد حیف که زود گذشت کاش فقط یه لحظه برمی گشت 

کاش....

داستان دوم از کتاب مرگ وحشتناک پسرک صدفی

این دفعه هم یه داستان دیگه از کتاب تیم برتون گذاشتم 

به نظر خودم داستان جالبیه

ادامه مطلب ...

کتاب مرگ وحشتناک پسرک صدفی

چند روز پیش رفتم کتاب فروشی بهمن چند تا کتاب خریدم از بین کتاب ها چشمم افتاد به کتاب ((مرگ وحشتناک پسرک صدفی))  نوشته تیم برتون

با خودم گفتم این کارگردان بود فیلم هاش هم خوب بود مثل: ادوارد دست قیچی ... چارلی و کارخانه شکلات سازی ... عدد9...وووووکلی فیلم دیگه کتابش رو خریدم همش رو خوندم راجب بچه هایی که  مشکل دارن یا خودشون یا خانوادشون تو ادامه مطلب یکی از داستان ها را گذاشتم

اومید وارم خوشتون بیاد

ادامه مطلب ...