هر کاری کردام نتونستم چیزی ننویسم از سفرم می نویسم
ما از این سفر برگشتیم با کلی خاطره
اون جا با لیدر عزیزمان کلی دوست شدیم اسمش سعید بود سنش ۳۲ سال بود یعنی ۱۰ سال از ما بزرگتر اما دلی بس جوان داشت مجرد هم بود کلی هم در دیسکو رقصید (البته دیسکو ایرانی بود خارجی ما نرفتیم ایرانیش خیلی خوب بود همه ایرانی بودن خارجی نبود)
توی هتل هم کلی شنا کردیم البته من هم شنا می کردام هم دید میزدم ببینم کی هست کی خوشگله؟ کی ایرانی؟ کی خارجی؟ کلا فوضول بودم اون جا
یه روز رو این کشتی کوچولو ها بودیم رو دریا یک فازی میداد رو اب انگاری سواره گهواره بودی با لیدرمون و کلی ایرانی رو کشتی زدیمو رقصیدیم جای همگی خالی بود
بعد از کشتی اومدیم پایین تا ۲ روز توهم اب داشتم حس خوبی بود
اون جا تو اسخر از یه پسر خوشم اومد هی هم نگاه می کرد
پسر خواهرم رو فرستادم بره بپرسه کجایی
پرسید گفت: ترک
گفتم: اااااا چه شانس بدی کاش ایرانی بود از اون روز به بدم دیگه ندیدمش
کلا اون جا در افتابش سوختیم تا زغال بر گشتیم به ایران
باز هم قابل ذکر است کلی خرید در انجا کردیم
در ان جا که بودیم یک خانواده ایرانی بودنند همه حجاب دار ولی مرداشون لخت تو اب بودن من که نفهمیدم این چه حجابیه این چه استخر اومدنیه این چه مسافرتیه
در کل سوالی بود که همه خارجی ها هم نگاهشون می کردن
ما اون جا اصلا به زهر ماری ها دست نزدیم اخه نمی شد خورد از بس بد مزه بودن ولی بعضی ها انگاری اب می خوردن
ولی وقتی داشتم بر میگشتم انگاری تراژدی غمناکی بود دوست داشتم می موندم
اما برگشتیم
اینم از خاطرات سفر
همه چیز درمورد کامپیوتر.
دوست عزیز سلام حتما سربزنید مطمئن باش پشیمان نمیشی.
برای تازه شدن هرگز دیر نیست.
پاینده باد ایران وایرانی.
شبای احیا مارو یادت نره
التماس دعا
سلام عزیزم رسیدن بخیر! خدا رو شکر که حسابی خوش گذشته! تا باشه از این خوشگذرونی ها باشه!!!
یه چند تا عکس میذاشتی ما هم ببینیم خب!
ترکیه بودی؟
سلام رسیدن بخیر!!خصوصی نوشتم تا بهم بگی نظرت راجع به شب های قدر چیه.
تلنگر
پس شدی یه قطره ی سیاه سوخته...
خوش به حالت بابا
چه حالی کردی
خاطره یه تصویره با قدرت ماندگاری٬ وقتی که کشتی و استخر و لیدر و خرید از ما فرار میکنن٬ پای این تصویر جادویی از رفتن عاجزه و میمونه تا طعمی مرکب از شیرینی ها رو هر دم هدیه کنه.
مختصر و مفید و زیبا
تا دلت بخواد آب هست برا آبتنی
ایشالا سفر بدی به قبل جنگلای آمازون
سلام
شما ل ی ل ی ندیدی؟!
اون نظر بی نام نشان من بودم قطره سیاه سوخته جون... یادم رفت اسممم رو بنویسم...
دیدم نوشتی بیا پیشم تعجب کردم آخه من دیروز اینجا بودم...
اها فکر کردام نیومدی ببخشید
شما نظرای خصوصی راهم تایید میکنین؟!
به هر حال خاطره خوبی واست شد. ایشالا سفر بعدی بری مکه و مدینه!!!!!!!!!!!
البته اونجا دیگه استخر مختلط نداره، شامپاین نداره!!!
سر بزن..
خاطرات باحالی بوووووووووووود
مخصوصا اون پسره
ولی کامبیز و از دست دادیا
اره اون را از دست دادم دوباره داغ دلم رو تازه کردی
مرسی که سرزدی بابت شعر قشنگتم ممنون.خاطرات سفر و عکسات خیلی باحال بود.در کل وبلاگتو دوس میدارم عزیزم