چند روزی است با دیوار سخن میگویم
دیواری از جنس سنگ دیواری از جنسی سخت
برای دیوار گریه میکنم میخندم اما هر چه باشد
او دیوار است کاری نمیکند ناراحت نمیشود
خوشحال نمیشود تنها گوش میکند نگاه میکند
و اخر بی تفاوت میگذرد
و من ساعت ها به جایی خیره میشوم
بدون انکه بفهمم ساعتی هست و زمانی
اری من تنهایم.... تنها
شاید باید با نفس کشیدن های بی امان
و نگاه به اسمان لاجوردی تمام کرد این تنهایی را
و رفت به سوی دیاری که از خدا در ان جا سخن ها است
سلام به همه دوستای گلم من میدونم خیلی بی معرفتم ببخشید خیلییی ببخشید خیلی وقت بود دیگه نمینوشتم غصه هامو برای خودم نگه داشته بودم دلم برای حرف های ماسه ای محدثه خیلی تنگ شده ......اومدم بگم ببخشید که نبودم
سلام
اولا ماه رمضان مبارک
دوما نگی بی معرفتم خیلی سرم شلوغ بود
سوما خدا نکنه غصه داشته باشی الهی همیشه شاد باشی