این شعر زیبا رو که با تمام وجود خوندمش و احساسش رو درک کردام امین جان فرستاده بود توی نضرات امین جان مرسی از لطفت
تا که پرواز به هر اوج خیالت باشد
آسمانهاست که زیر پر وبالت باشد
عمر کوتاه و عقابانه پریدن بهتر
تا کلاغانه فقط قیل وَ قالت باشد
ای نفس امشب از این فرصت خود سود ببر
چه کسی گفته که تا صبح مجالت باشد
جز که دلگیر شود از تو چه پاسخ دارد
تا تو از آینه ها« آه »سوالت باشد
غیر از این باور من نیست که افلاطون گفت
«ریشه ی هر چه که زشتی است جهالت باشد»
عشق کافی است برای من و تو، قانع باش
گر چه این عشق همه مال ومنالت باشد
من به این راضی ام وعشق برایم کافی است
زندگی هر چه زمن خورده حلالت باشد
این مطلب قشنگ رو جیسون عزیز واسم توی نظرات گذاشته بود دیدم خیلی قشنگه حیف شما هم نخونید
جیسون عزیز یه دنیا ممنون هستم از لطفت
یچه ها یک اهنگ میزارم واسه دانلود اهنگش خوب خوانندش دوست پسر دختر عموم اول فکر کردام دروغ میگه تا عکس پسره رو دیدم که با دختر عموم و هی هم بهش زنگ میزنه دیگه باورم شد اون که رپ میخونه دوست پسرش اونی یکی هم که اسمش بیژن صداش پخته تر پدر دوست پسر دختر عموم
سلام دوستان امروز اگه بخوام جریان دیروز رو بگم کلی تعجب می کنید جریان از ازادی شروع شد که من می گفتم به دختر عموم که زیاد ازادی ندارم ولی همین قدرهم که دارم خوبه اونم می گفت: تو چقدر ساده ای پاشو با بابات دعوا کن
تو روش وایسا یعنی چی تو 21 سالته هیچ نفوذی نداری
منم با چشمهایی گرد شده بهش گفتم بابا بی خیال من ازادی دارم اصلا ازادی بیشتر از این به کارم نمیاد تمام دوستام هم مثلا خودمن نمیتونن بی برنامه بیرون بیان تازه من تا حالا با بابام دعوا نکردام زشته بابام تو روش وایسام چی میگه بعدا بهم نمیگه احترام نگه نداشتی من با بابام دوستم ( البته با مامانم دوست ترم
) ............. بعد گفت: بگرد یه دوست باحال پیدا کن این دوستای مثبتت رو بنداز دور ( الاهی دوستای
به این خوبی رو خدا هم ناراحت میشه این جوری راجبشون میگه)
بعد گفت :خاک بر سرت من ساعت 9 مانتو میپوشم میگم خداحافظ میرم بیرون تو 7 نشده خونه ای ( به خدا اینقدر سر کوفت خوردام تو این چند روز احساس کردام دیگه انگاری این کیه که این جوری میگه )
اخه بابا یکی به من بگه تو هر خونه ایی یه سری قانون ها هست دیشب ساعت 2:45 گوشیش زنگ خورده بهش میگم: بزار رو سایلنت
میگخ: مگه زندان...............من نمیدونم ادب حکم میکنه وقتی همه خوابن ادم یه مقدار سکوت کنه
دیشب نمیذاشت به خوابم به زور دیگه 3 خوابیدم تازه کلی ناراحت شد دوستاشم بعد فیلم فاصله ها زنگ زدن بهش که ما بیرونیم خاک بر سرت خونه ایی ...................منم بر گشتم گفتم حالا این همه روز ساعت 1 اومدی خونه یک هفته 7 بیا خونه خواستم بگم عین ادم زندگی کن کفتم بهش بر میخوره
تازه میگه من کنسرت نمیام تو برو من برم بیرون بعد با هم هماهنگ میکنیم برمیگردیم خونه
گفتم: اخه عزیزم بلیطت رو اون وقت بخورم اینقدر گفتم تا گفت خیل خب میام
ای خدا تا این بره به من صبر عیوب عطا بفرما ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامین
سلام عزیزان امین جون گل یه مطلب واسم گذاشته بود که خیلی باهاش حال کردام امیدوارم شما ها هم حال کنید
http://amin10uri.blogsky.com/1389/04/31/post-272/
یه جور طالع بینی ای ول واسه من درست بود شماره ۲
سلام سلام هزار تا سلام به دوستای گلمدلم براتون یه ذره شده بود ........میدونید چرا اپ نمیکردام اخه مامان بزرگم با بچه های عموم از شهرستان اومده اند خونمون الانم دختر عموم خوابه چون دیشب تا ساعت 5 داشتیم با هم حرف میزدیم تفریحات سالم انجام می دادیم با این که دختر عموم راضی نیست که شب ها زود به خوابه یکم هم بیچاره حوصلش سر رفته اخه تو خونه خودشون ازادی زیاد داره مثلا شب ساعت
12 بیاد خونه ساعت 1
شام بخوره یکم بهش حسودیم میشه چون ساعت 1 من دارم خواب
7پادشاه رو میبینم بابام هم که میگه دختر میره بیرون هوا روشن باید برگرده یکم واسم سخته که این دختر عموم اومده خونمون چه طوری شاد نگهش دارم که نگه رفتم بهم بد گذشت
من فکر کنم خوشی این بد واسه من تموم بشه چون بابام میگه تفریح یه هد مرزی داره که تفریح این دختر عموی ما هدومرز نداره اصلا خوب اونم عادت کرده نمی تونه این طوری زندگی کنه حتی توی یه مسافرت کوتاه
حالا من نمیدونم چه کار کنم از یه طرف باید این راضی باشه از مسافرتش از یه طرف هم باید به حرفای ببام گوش کنم اگه یه وقت دیوونه شدامشما ها بدونید واسه چیه.................
دیشب دوست دختر عموم ساعت 11 شب زنگ زد تعجب میکردخونه اس اخه مگه خونه موندن گناه کبیر اس من این همه هی به حرف پدر و مادرم موندام........................................... اخه بابا یکی نیست بگه این جا ایرانه نمیشه این جوری زندگی کرد
ولی اینم مقصر نیست این جوری بزرگ شده اگه ازادیشو بگیرن دیوونه میشه
حالا تکلیف من این وسط چیهکه شدام گوشت قربونی بابام با چشماش
میگه نارضیه دختر عموم میگه ولش کن اهمیت نده
بابای منم این طوری بود عادت کرد ولی اخه بابای من شاید دادشش بابای تو باشه ولی تومنی 2زار با بابای تو فرق فوکوله
اینم از جریان ما............................
دیروز یکی از دوستام کتاب انقلاب رو می خواست من از خود گذشتگی کردام کتابم دست یکی دیگه بود رفتم از اون گرفتم دادم به این به این میگن از خود گذشتگی مگه نه؟؟؟؟؟؟؟
راستی کنسرت هم که قرار بود با مامانم برم با دختر عموم میرم چون 2 تا بلیط بیشتر نخریده بودام مامان بی چاره ام
کلا این چند روزی که اپ نکردام جریان ها این جوری بود فکر کنم جریان ها از این بدتر هم بشه.........بی خیال
دوستای گلم یه مطلب خوندم توی وبلاگ یه دوست عزیز شما هم بخونید یه جور شخصیت شناسی مال من ۱اذر تا۱۱ اذر خدایی با من می خونه
http://amin10uri.blogsky.com/1389/05/06/post-273/
راستی دوستای گلم یه سایت واسه اپلود عکس می خوام بهم معرفی کنید اخه همه عکس های وبلگم پریدن نکبتا نمی دونم چرا؟
اگه میشناسید قربونتون برم بهم معرفی کنید دل یه جوون رو شاد میکنید