خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

اسمان

به اسمان نگاه می کنم ابر های سفیدی در پس نیلگون اسمان می رقصند  

اما غم تنهایی است که در انها موج می زند هر چند که اسمان بزرگ است  

اسمان تنها نیست این منم که تنهایم.....

دیوار

 

چند روزی است با دیوار سخن میگویم 

دیواری از جنس سنگ دیواری از جنسی سخت 

برای دیوار گریه میکنم میخندم اما هر چه باشد 

او دیوار است کاری نمیکند ناراحت نمیشود 

خوشحال نمیشود تنها گوش میکند نگاه میکند 

  

و اخر بی تفاوت میگذرد 

و من ساعت ها به جایی خیره میشوم 

بدون انکه بفهمم ساعتی هست و زمانی 

 

اری من تنهایم.... تنها 

شاید باید با نفس کشیدن های بی امان 

و نگاه به اسمان لاجوردی تمام کرد این تنهایی را 

و رفت به سوی دیاری که از خدا در ان جا سخن ها است


 

سلام به همه دوستای گلم من میدونم خیلی بی معرفتم ببخشید خیلییی ببخشید خیلی وقت بود دیگه نمینوشتم غصه هامو برای خودم نگه داشته بودم دلم برای حرف های ماسه ای محدثه خیلی تنگ شده ......اومدم بگم ببخشید که نبودم 

 


این واسه محدثه جون عزیزم میخواستم برات نظر بزارم نشد اگه میتونی ایمل خودت را برام بزار کارت دارم عزیزم