خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

شعر

نوشته شده از دفتر خاطراتم ۵/۱۰/۸۷ 

 

 

اگر امروز هیچ اتفاقی نیوفتت و من مثل همیشه ناکام به اشیانه باز گردم .....دیگر اسمان را دوست نخواهم داشت..... اگر او نیاید من برای که شعر بگوییم..... به که بی اندیشم..... از برای که زندگی کنم چشمان خود را خواهم بست و دگر دم نخواهم زد و ان گاه به خاک رفتم...... همه خواهند فهمید که من عاشق بودم و ان موقع دیگر سودی ندارد. .

 

دیگه اون رفته...............

 نوشته شده از دفتر خاطراتم در تاریخ ۲۲/۷/۸۷

 

 

سلام به همه ارزوهام سلام به کسی که دوستش دارم میپرستمش......... اما خیلی ساده مثل بقیه از کنارم می گذره...... امروز دلم شکست... ولی باز هم وقتی نگاهت می کنم ...احساس غرور می کنم خیلی دوست دارم باهات برای همیشه باشم اما حیف که تو و من مثل بقیه دخترا می بینی..... امروز چشمات را که میدیدم دلم از داخل اتیش می گرفت خالی میشد احساس پوچی می کردم وقتی ان چشمای عسلی به هم نگاه می کرد احساس می کنم تو هم من را دوست داری اگر نداشتی هیچ وقت ان روز به یاد ماندنی از زندگیت برام نمی گفتی و با هام حرف از.................................... 

 

 

 

این نوشته برای کسی که الان دیگه توی دلم مرده

شعر

این شعر ابان عزیز مرسی ابان جان

 

فخر است برای من فقیر تو شدن
                            
از خویشتن گسستن و اسیر تو شدن
طوفان زده‌ی بلای قهرت بودن
                                     
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن

خدایا

خدایا من دیده ام که چگونه گل های باغ بهشت می شکفند 

 و دیدام که برگ ها برای باریدن باران سروده ی عاشقانه می خوانند 

  و چگونه زمین از باریدن باران لذت میبرد و هیچ گاه سیر اب نمی شود 

 از برای چه من به زیر باران امده ام نمی دانم؟ 

 چون من فرزند زمینم زائیده از بهشت کودکی از میان گل ها پس هیچ گاه سیر نمی شوم  

شادم امروز چون خودم بودم که ستاره ها را به منزل رساندم 

 ولی میترسم که فردا برای پیدا کردن ان ها خواب بمانم  ودیگر فراموش کنم که ان ها کجایند...........

خدایا

خدایا.... خدایا...خدایا..صدایم را می شنوی من از اعماق جاده ای حرف میزنم که صدای جزء صدای خودم نیست و حضوری جزء خودم حس نمی کنم

دل تنگی

دلم برای تمام ادم های ساده تنگ است

دلم برای اسمان پراز ستاره ...

پر از ستاره چشمک زن

پر از دعا تنگ است

دلم می خواد داد بزنم

فریاد بزنم

بگم خدا.....

خدایا.........

خدایا.........

دلم برات تنگ شده کجایی؟

ان گاه است که خدا پاسخ دهد

فرزندم.....فرزندم.......

من همین جام...نگاه کن میبینی

من با چشم هایی  هراسان

به هرسو می نگرم

اه راست میگفت او همین جا بود

ان گاه بود که خود را در اختیار

باد نهادم تا باد موهایم را نوازش کند 

و صورتم را با اب زلال تر از اشک

چشم عاشق بشویم

وجرئه ای از اب بنوشم

و ان گاه است که بگویم

خدایا شکرت....

ودگر هیچ..............................

نوشته ای از من۳

نوشته شده در ۱۶/۹/۸۷ برای عشق سوخته از دفتر خاطراتم 

 

شنبه نیز گذشت و همچنان من در کنار پنجره منتظر کسی هستم که می دانم هرگز نمی اید نمی دانم چرا دوست می دارم ولی انتظار تلخ بی حاصل را گر چه این است سرنوشت یاید همیشه با خون نوشت مرگ بود امانم نداد گر نبود این چنین نمی بود. 

 

عشق

نوشته شده در ۳۰/۷/۸۷ برای خودم و خدایم از دفتر خاطراتم 

 

اسمان ابی است دل من مثل همیشه بارانی است دل بسته ام می دانم اشتباه است اما چه کنم عاشقم گرفتار یارم من بی گناهم  بی گناه......................