خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

زندگی

زندگی واژه غریبی است برای من

زندگی دردی است بزرگ برای من

زندگی خسته است از دست من

زندگی من را دوست ندارد

زندگی.....

اره با توام......

می شنوی صدام ر............

ا یا هنوزم باهام قهری..............

خاطرات

هوا پر از خاطره است

وقتی پنجره رو باز کردام

خاطره ها همه به صورتم

حجوم اوردن

و تمام

تک...تک

خاطراتم به وسیله ی باد

به صورتم بر خورد کردنند

صدای باد....

صدای باد....

اره داره زوزه می کشه

شایدم دنبال من...

شعر سرسپرده جونم

این شعر سرسپرده جونم است خیلی قشنگه خیلی ممنونم ازش  

 

کاش می شد بی کسی را چاره کرد
دفتر دلواپسی را پاره کرد
یک سحر زلف تو را در خواب خوش
با نوازش های باران شانه کرد
در پس دیوار این شهر عجیب
در کنارت عاشقانه خانه کرد
کاش می شد دست در دست تو داد
دیده با اهل جهان بیگانه کرد
هر چه نیرنگ و ریا و رنگ بود
با حضورت با صفا و ساده کرد
باز باید یک غزل از نو سرود
نام تو در قالب هر واژه کرد...
 

بوس بوس سرسپرده جونم

شعر

نوشته شده از دفتر خاطراتم ۵/۱۰/۸۷ 

 

 

اگر امروز هیچ اتفاقی نیوفتت و من مثل همیشه ناکام به اشیانه باز گردم .....دیگر اسمان را دوست نخواهم داشت..... اگر او نیاید من برای که شعر بگوییم..... به که بی اندیشم..... از برای که زندگی کنم چشمان خود را خواهم بست و دگر دم نخواهم زد و ان گاه به خاک رفتم...... همه خواهند فهمید که من عاشق بودم و ان موقع دیگر سودی ندارد. .

 

دیگه اون رفته...............

 نوشته شده از دفتر خاطراتم در تاریخ ۲۲/۷/۸۷

 

 

سلام به همه ارزوهام سلام به کسی که دوستش دارم میپرستمش......... اما خیلی ساده مثل بقیه از کنارم می گذره...... امروز دلم شکست... ولی باز هم وقتی نگاهت می کنم ...احساس غرور می کنم خیلی دوست دارم باهات برای همیشه باشم اما حیف که تو و من مثل بقیه دخترا می بینی..... امروز چشمات را که میدیدم دلم از داخل اتیش می گرفت خالی میشد احساس پوچی می کردم وقتی ان چشمای عسلی به هم نگاه می کرد احساس می کنم تو هم من را دوست داری اگر نداشتی هیچ وقت ان روز به یاد ماندنی از زندگیت برام نمی گفتی و با هام حرف از.................................... 

 

 

 

این نوشته برای کسی که الان دیگه توی دلم مرده

شعر

این شعر ابان عزیز مرسی ابان جان

 

فخر است برای من فقیر تو شدن
                            
از خویشتن گسستن و اسیر تو شدن
طوفان زده‌ی بلای قهرت بودن
                                     
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن

خدایا

خدایا من دیده ام که چگونه گل های باغ بهشت می شکفند 

 و دیدام که برگ ها برای باریدن باران سروده ی عاشقانه می خوانند 

  و چگونه زمین از باریدن باران لذت میبرد و هیچ گاه سیر اب نمی شود 

 از برای چه من به زیر باران امده ام نمی دانم؟ 

 چون من فرزند زمینم زائیده از بهشت کودکی از میان گل ها پس هیچ گاه سیر نمی شوم  

شادم امروز چون خودم بودم که ستاره ها را به منزل رساندم 

 ولی میترسم که فردا برای پیدا کردن ان ها خواب بمانم  ودیگر فراموش کنم که ان ها کجایند...........

خدایا

خدایا.... خدایا...خدایا..صدایم را می شنوی من از اعماق جاده ای حرف میزنم که صدای جزء صدای خودم نیست و حضوری جزء خودم حس نمی کنم