خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خونه ی قطره ی کوچولو

خونه ای برای حرف های نگفته یه قطره کوچک

خدایا گریه کنم؟

دلم می خواد گریه کنم اما تا میام گریه کنم خدا میاد  خدا بی صدا و در سکوت میاد خدا نگاهش روحم رو آروم می کنه خدا... خدایا... بزار گریه کنم بغض گلوم را گرفته  خدا نگاهم می کنه با نگاهش میپرسه از چی دلت گرفته؟ با نگاهی غمگین بهش می گم خدایا ...از دست تو اخه تو نمیزاری بیام پیشت ....

خدا مثل همیشه لببخند می زنه لبخندی که مثل جویباری است که از عشق لبریز است با نگاهش میگه صبر کن صبر...صبر 

عشق یک عروسک

وقتی فهمید داره میره مسافرت خیلی خوشحال شد اینقدر که اشک تو چشماش جمع شد  دست عشقش را گرفت کمکش کرد چمدونش را جمع کنه با عشقش می خندید با دیدن خنده عشقش دلش اب میشد ان قدر خوشحال بود که از خدا تشکر نکرد بابت این همه خنده خدا هم چیزی نگفته بود از خنده ان ها شاد بود اما ته دلش یکم ناراحت بود اما خدا به کسی نمی گفت ناراحتی اش از چیه...............

همان طور که دستش تو دست  عشقش بود سوار ماشین شد عشقش ان را تو بغلش محکم گرفته بود ان خیلی اروم از شیشه ماشیم منظره بیرون تماشا می کرد احساس کرد دست عشق کوچولوش شل شده نگاهش که کرد دید مثل یک فرشته خوابیده حالا ان تو بغل عشقش خودش را محکمتر فشار میداد چند ساعتی گذشت خیره به عشقش مونده بود تا اینکه سرش گیج رفت وو.............

وقتی بیدار شد تو بیمارستان دستش تو دست عشق کوچولوش بود صداها را میشنید اما جرات نداشت چشماشو باز کنه تا اینکه حس کرد یه دست نا اشنا داره از دست عشق کوچولوش جدا میکنه وحشت تمام جونش را گرفته بود قلبش تند میزد دستش را رها نمی کرد ولی زور اون نا اشنا خیلی زیاد بود دستش جدا شد احساس کرد اخرین باریه که می تونه  عشقش را ببینه چشماشو باز کرد دید عشقش غرق خون شده ان دست نا اشنا ان رو پرت کرد رو زمین دردی را حس نمیکرد چماش دنبال تخت بود که داشت تند میرفت و و ............

چند ساعتی گذشت ان فقط اون و داشت با خدا خیلی دعا کرد اما ............

اون نا اشنا امد پیشش بلندش کرد بردش به یه اتاق پیش یه دختر کچل با رنگ پوستی به سفیدی ستاره ها فهمید دیگه عشقش را نمیبینه تو بغل ان دختر کچل خیلی گریه کرد شب شد دختر خوابید ولی اون اروم و قرار نداشت می خواست ان را ببینه می خواست دوباره گرمای لبای عشقش را حس کنه 

 تنها راحی که به ذهنش رسید برداشتن یه قیچی بود اون میدونست که....و....و....

حالا ان پیشه عشقش است خدا قول داده تا ابد باهم باشن تا ابد...... for ever  

گریه

بعضی وقت ها این قدر از زندگی خسته می شم که دوست دارم برم یه جای تاریک بشینم فکر کنم اینقدر فکر کنم تا گریه ام بگیره ان وقت اینقدر گریه کنم که دنیا پر از اب بشه دنیایی که این همه براش زحمت کشیدن و قدرش و نمی دونن گریه هام همه جا را بگیره قلب تموم ادم ها پر از اب بشه ابی به نام اشک ان ها هم از اشک من بغضشون بترکه فکر کنن به همه کارای که کردن به دلهای که شکوندن یاد ان همه عشقی که کشتن بیوفتن ولی حتی اگه یاد همه کاراهاشون هم بیوفتن من از گریه کردن دست نمی کشم حتی اگه پشیمون بشن من بازم گریه میکنم به خاطره تنهای خدایم گریه میکنم اینقدر که خدا بهم بگه من بخشیدمشون.................بخشیدم.............. 

من تو بغل خدا گریه کردام

توی اتاقم بودم دلم هوای خدا رو کرد بلند شدم... رفتم...... رفتم...... تا به پنجر ه اتاق خدا رسیدم دستم نمی رسید به شیشه اش بزنم ان پنجره خیلی بزرگ بود هر وقت با خدا کار داشتم صداش میزدم

داد زدم: خدا... خدایا.... خونه ای؟.... وقت داری؟

یه چند ثانیه که گذشت خدا پشت پنجره امد یکم خسته بود دلم سوخت اخه ان همیشه به حرفام گوش می کرد گریه هامو تحمل می کرد غصه هامو می شنید و براشون مرحم درد پیدا می کرد همیشه وقتی خسته بودم می گفت بیا سرتو بزار روی پاهام برام صحبت می کرد ولی من......هیچ وقت بهش نگفته بودم برام دردو دل کن بزار این دفعه من برات صحبت کنم بزار من مرحم غصه هات بشم اخه ان هم خدا بود ان هم غصه داشت با همه خستگی که توش موج می زد دستشو اورد منو برد تو خونش  دیدم مثل همیشه اتاقش مرتب.

گفتم: سلام خدا چرا این قد خسته ای ؟

گفت:  سلام چیزی نیست...... دوباره چی شده نیلوفر این جا امدی؟

من با شرم سرمو پایین انداختم زیر چشی نگاش کرد تو دلم گفتم خدایا این دفعه کاری ندارم امدم فقط ببینم انگار صدامو شنید

گفت: بیا بشین... می خوای واست این دفعه جای صحبت قصه بگم؟

من همون جور که سرم پایین بود گفتم: نه این دفعه می خوام من غصه بگم....خدایا دوست دارم این دفه من برات مرحم باشم خدایا ............. من .....من.....منو ببخش...

زدم زیره گریه خدا امد دستشو کشید به موهام گفت: چرا ببخشمت؟

گفتم: اخه من خیلی خدخواه بودم هیچ وقت نذاشتم  تو حرف بزنی خدایا می خوام این دفعه تو حرف بزنی.

گفت: همین که میای پیشم واسم مرحم دردی همین که نگاهم می کنی از همه غصه هام دور میشم....

من همون طور که اشک تو چشام بود پریدم خدا رو بغل کردام ......ان روز احساس کردام خدا هم چشاش خیس شده بود.

شبنم کوچولو

 

یه روز بهار بود اره بهار بود چشم باز کردام دیدم یه شبنم پیشم نشسته ناراحت و غمگین گفتم بهش

چی شده؟

گفت: ناراحتم خستم.

گفتم: چرا؟

گفت: از بس دنبال ارزوهام دویدم چیزی ندیدم از خدا بی امید شدم.

گفتم: مگه از خدا چی خواستی؟

گفت: هیچی یکم نگاه صادقانه  یکم عشق بدون ریا.

گفتم: این ها را از خدا خواستی واسه اینکه نگاه صادقانه و عشق بدون ریا را کی بهت بده خدا یا بندش؟

گفت: معلومه بندش

من سرم رو تکون دادم تو فکر رفتم یه عمر با خدا دوستم همه چی رو از خودش خواست ولی این شبنم کوچولو چرا این نگاه و عشق از خودش نمی خواد؟

گفتم: من با خدا دوستم می خوای بهش بگم خواستت را بر اورده کنه؟

گفت: می تونی؟

گفتم: اگه تو بخوای خدا هم می خواد.

گفت: اگه خدا این کار را واسم انجام بده دیگه هیچ وقت قهر نمی کنم

من از خدا ارزوی شبنم کوچولو را خواستم خدا براش ارزوش را بر اورده کرد شبنم عشق بدون ریاشو پیدا کرد رفت....

پاییز بود اره پاییز بود چشم باز کردام دیدم شبنم پیشم نشسته ناراحت و غمگین گفتم بهش

سلام شبنم  چرا این قدر غمگینی ؟ تو که شبنم کوچولویی بودی چرا این قدر بزرگ شدی؟

تا خواست چیزی بگه بغض اش ترکید انگار چند وقتی بود گریه نکرده بود تازه فهمیدم شبنم کوچولو بزرگ نشده بود دلش پر از غصه بود اشکاش را تو خودش ریخته  بود بعد فهمیدم بندای که نگاه عاشقانه داشت دیگه عشق بی ریا نداشت بعد ها فهمیدم خدا واسه این ارزوش را بر اورده نکرده بود چون  می دونست قراره...........دل شبنم شکسته بشه................حالا چند وقتی هست که شبنم با منه الان دیگه دنبال نگاه عاشقانه ست نه صادقانه ان هم نه روی زمین بلکه توی اسمان...................

شادی من

حال از لذت خردن یک نان شادم ..شادی به ان معنا که در اغوش خدا باشم  شادی یعنی ان که من هر روز در میان علف زار خاطره هایم به دنبالش بودم یا شادی ان است که ابر ها به سویش روانند یا بارانی که خیال می کند با امدنش دل کودکی را که خانه ندارد می شکند شادی زیباست شادی در میان خاطرات زیباست خاطراتی که فکر می کنیم ممکن است اتفاق بیوفتد شادی که هرگز اتفاق......نمی افتد...هرگز.....هرگز...و هرگز

نقاشی من

این نقاشی را دیشب کشیدم وقتی داشتم سفری دیگر (سالوادور) را میدیدم  از نقاشی خودم خیلی خیلی خوشم امد با اینکه ممکن معنی خاصی نداشته باشه  ولی احساس درونیم توی این نقاشی نهفته 

متن اهنگ

من واقعا عاشق این اهنگم    "I Kissed A Girl lyrics"   از کتی پری خیلی نازه متنش را اینجا میزارم امید وارم شما هم خوشتون بیاد

 

 

 

"I Kissed A Girl lyrics"

This was never the way I planned
Not my intention
I got so brave, drink in hand
Lost my discretion
It's not what, I'm used to
Just wanna try you on
I'm curious for you
Caught my attention

I kissed a girl and I liked it
The taste of her cherry chap stick
I kissed a girl just to try it
I hope my boyfriend don't mind it
It felt so wrong
It felt so right
Don't mean I'm in love tonight
I kissed a girl and I liked it
I liked it

No, I don't even know your name
It doesn't matter,
You're my experimental game
Just human nature,
It's not what,
Good girls do
Not how they should behave
My head gets so confused
Hard to obey

I kissed a girl and I liked it
The taste of her cherry chap stick
I kissed a girl just to try it
I hope my boyfriend don't mind it
It felt so wrong
It felt so right
Don't mean I'm in love tonight
I kissed a girl and I liked it
I liked it,

Us girls we are so magical
Soft skin, red lips, so kissable
Hard to resist so touchable
Too good to deny it
Ain't no big deal, it's innocent

I kissed a girl and I liked it
The taste of her cherry chap stick
I kissed a girl just to try it
I hope my boyfriend don't mind it
It felt so wrong
It felt so right
Don't mean I'm in love tonight
I kissed a girl and I liked it
I liked it

معنی این اهنگ را خیلی گشتم که توی وبلاگم بزارم همه معنی ها ناقص بود خودمم هم زیاد انگلیسیم خوب نیست تا اینکه نوی وبلاگ www.all-lyricsblogsky.com   تونستم بهترین معنی را پیدا کنم با درج نام وبلگ فکر کنم بتونم معنیشو بزارم اینم معنی:

من یک دختر را بوسیدم

این هرگز چیزی نبود که برایش نقشه کشیده باشم

قصد من نبود

خیلی جسور شدم  با نوشیدنی در دستم

احتیاطم رو از دست دادم

این چیزی نیست که بهش عادت داشته باشم

فقط میخوام تو رو امتحان کنم

من برای تو کنجکاو شدم

توجه من رو جلب کردی (دلم رو بردی)

من یک دختر رو بوسیدم و از این کار خوشم امد

طعم اون دختر شیرین واقعا چسبید

من یک دختر رو بوسیدم فقط برای اینکه این موضوع رو تجربه کنم

امیدوارم دوست پسرم براش مهم نباشه

احساس میکردم کار اشتباهیه

حس کردم کار درستیه

منظورم این نیست که  امشب عاشق شدم

من یک دختر رو بوسیدم و از این کار خوشم اومد

خوشم اومد...

نه من حتی اسمت رو هم نمیدونم

اهمیتی نداره

تو بازی تجربه ای منی

فقط طبیعت بشری

این کاری نیست که دخترهای خوب انجام میدن

چیزی نیست که باید اون طوری رفتار کنن

خیلی گیج شدم

تسلیم شدن سخته

تکرار

ما دخترا خیلی جادویی هستیم

پوست نرم لبهای سرخ خیلی بوسیدنی هستیم

مقاومت کردن خیلی سخته خیلی لمس کردنی ایم 

خیلی خوبه که انکار بشه (؟)

چیز خیلی بزرگی نیست این بیگناهیه

تکرار

...