-
غم
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 16:25
اروم ندارم تنهای تنهایم طوفان غم پایانی ندارد ارامش کی می اید پاییز تمامی ندارد
-
سایه ها
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 16:25
من همیشه در ذهنم این سوال هست که ما از سایه ها رنگ میگیریم یا سایه ها از ما دردیوان شعر دیوار از فروغ فرخزاد در شعر سایه ها یک قسمت وجود دار که گفته (( زندگی در سایه ها رنگ میگیرد یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم )) واقعا سایه ها چیستن؟
-
جریان امروز و دیروز
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 16:21
سلام اول یه معذرت خواهی از دوستای گلم دیروز اپ نکردام چون بقیه اش پایین بید.... این قدر خستم که نمی تونم بنویسم اخه دیروز این قدر تو باشگاه ورزش کردم که از دیروز تا الان تمام بدنم درد می کنه توی باشگاه با یه دختر دوست شدم اسمش سانازه دختره خوبیه قرار شد روز های زوج ساعت 10 تو باشگاه همدیگرو ببینیم از من 4 سال...
-
متن اهنگ ۲
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 15:50
این اهنگ رو من خیلی دوست دارم خوانندش حمید طالب زاده و برادرش عماد صالب زاده است امید وارم شما ها هم خوشتون بیاد..................................... اگه یه عاشق تو دنیا باشه منم منم منم اون که نمی خواد عشق و به بازه منم منم منم اون که توچشماش صد قصه داره توی توی توی اون که از این عشق صد گله داره منم منم منم حالا اونی...
-
دوست .......
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 15:39
راستی با دوستم هم تازه حرف زدم اسمش الی دختره خوبیه همون که گفتم دوست پسرش واسش تولد گرفته بود با هم بهم زدن اینقدر ناراحت بود پشت تلفن گریه می کرد می گفت بهش گفته نمی تونه باهاش ازدواج کنه اخه یکی نیست به این دوست احمق من بگه تو قرن 21 توی سال 2010 کدوم ادم عاقلی دوست پسرش رو تحت فشار میزاره که بیا من و بگیر مگه زمان...
-
جریان انتن
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 15:37
امروز رفتم باشگاه ثبت نام کردم از فردا میرم باشگاه اونم بدن سازی می خوام یکم تغییر کنم شاید مهر ماه دوباره که میرم دانشگاه بتونم یه دوست پسر خوب پیدا کنم به شرط اون که مثل همیشه تا یکی میاد جلو من ضایعش نکنم ولی از قدیم گفتن ارزو بر جوانان عیب نیست به هر حال جوانی است و کلی خامی یه جریان خنده دار تعریف کنم دیشب می...
-
فیلم گرگ و میش
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 11:54
سلام دوستای گلم امروز که داشتم نظرات رو می خوندم دیدم سحر گلم یه در خواست داشته بید راجب فیلم twilight اطلاعات می خواست منم تو ادامه مطلب واسش اون اطلاعات جمع اوری شده رو گذاشتم ولی قابل به ذکر بید که این فیلم سینمایی می باشد و دنباله دار میباشد و فعلا هم 3 قسمتش رو پرده سینما رفته بید کارگردان : کاترین هاردویک...
-
تیلور دنیل لاوتنر
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 19:22
سلام چون امروز قسمت ۳ twilight رو دیدم و عاشق جیکوب شدم یعنی بودم بیشتر عاشق شدم هم بیو گرافیش رو هم چند تا از عکساش رو تو ادامه مطلب گذاشتم منبع هم googel بید نام کامل : تیلور دنیل لاوتنر تاریخ تولد : 11 فوریه 1992 محل تولد : گرند رپیدز (میشیگان) حرفه : بازیگر – دوبلر دوره ی فعالیت : از سال 2001 تاکنون لاوتنر در گرند...
-
خدا دیشب بیدارم کرد
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:26
دیشب خدا بیدارم کرد اومد اروم اروم تو اتاقم صدای پاشو شنیدم بوی عطرش تمام اتاق را گرفته بود اومد بالای سرم نگاهم کرد اروم گفت: نیلو بیدار شو من اومدم من چشمامو باز کردم تعجب کردم خدا به اتاقم نمی اومد من همیشه میرفتم پیشش خدا یکم پیر شده بود چشماش زیرش چروک افتاده بود انگار چند شب بود نخوابیده بود یکم تو صورتش غم بود...
-
فاصله ها
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:25
اگه فاصله افتاده اگه من با خودم سردم تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمی کردم چه اسون دل بریدی از دلی که پای تو گیره که از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره نمی ترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه همیشه لحظه اخر خدا نزدیکتر میشه تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره که حتی از تو چشماشو یه لحظه بر نمی داره تو امید منی اما...
-
دوستای اعصاب خورد کن
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:23
تا همین الان با آزاده( دوستم) جاتون خال داشتیم گوشت برادرمون رو میخوردیم (یعنی غیبت می کردیم ) واقعا بعضی از ادم ها واقعا شانس دارن اون هم بیش از اندازه ..............این را بیخیال به خدا از دست یکی از دوستام که اسمش مونا است دارم دیوونه میشم امروز 20 بار زنگ زد اسمس داد منم جواب ندادم میدونید چرا چون هی می گه بیا...
-
من میمیرم بی اون
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 21:47
سلام به دوستان عزیزم خیلی ناراحتم دوست دارم بمیرم دوست دارم دیگه نفس نکشم اخه فارسی۱ قطع شد غم سنگینی من را فرا گرفته حس می کنم یه کوه رو قلبمه نمی تونم نفس بکشم وقتی یه مرد غم داره یه عالمه درد داره (البته من نوع دخترش بیدم) حالا من چه کار کنم؟ (این اهنگ رو به حالت گروه ۷ بخونید) من میمیرم بی اون بودن اون یه بهانه...
-
جریان dvd خریدن
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 12:57
1هفته پیش رفته بودم DVD بخرم از این که خرید می کنم بهش میگم دایی اونم خودش به همه میگه دایی 4 سال هست که ازش خرید می کنم بهش گفتم دایی یه DVD خوب بهم بده که قشنگ باشه اونم بهم remember me رو داد فیلمش قشنگ بود اخرش تا تونستم زار زدم (گریه کردم) تا اینکه چند روز پیش رفتم هر چی گشتم چیزی مد نظرم نیومد دوباره گفتم دایی...
-
زندگی ۲
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 12:32
زندگی یعنی توهم توهمی به دور از خوشبختی توهمی بی امان زندگی یعنی اهسته راه رفتن زندگی یعنی غصه ها را در اب ریختن زندگی یعنی با گلها دردودل کردن زندگی یعنی که فکر کنی این جاده انتها ندارد زندگی یعنی انچه که میبینی واقعیت ندارد زندگی یعنی انچه که نمیبینی واقیت دارد زندگی دروغ لحظه هاست زندگی توهمی بزرگ است
-
جرین امروز
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 12:29
سلام سلام صد تا سلام تازه از ارایشگاه اومدم ناخون هام خیلی قشنگ شده بید دلتون اب بشه اون جا حالا هی اصرار که بیا لاک بزن یا فرنچ کن منم گفتم نه ترو خدا بی خیال من شید من خودم لاک بزنم راحت ترم ولی هر جوری بود از زیر این یکی در رفتم اخه دوست ندارم مگه زوره راستی رانندگی هم کردم یادم نرفته بود و دیگر همین
-
عجب کامپیوتری
شنبه 19 تیرماه سال 1389 12:48
به خدا تا مطلب پایینی را بنویسم ۱۰۰ سال پیر شدم از بس کامپیوترم خاموش میشد ریست می شد اخه بلا به درو از کامپیوتر هاتن باشه مال من ویروس خفن داره ولی با همه این تفاسیر کامپیوترم که اسمش جوجو نقره ای بید کلا دخمل خوبیه راستی دوست جونام من این اهنگ فاصله ها را خیلی دوست دارم متن شعرش هم روی یه عکس تو...
-
رقصیدن یا نرقصیدن؟ مسئله این است.
شنبه 19 تیرماه سال 1389 12:36
سلام دوست جونام دیروز بیرون بودم جاتون خالی بود از 10 تا ماشین که رد میشود 7 تاش عروس داماد بودن اینقد ماشین های قشنگ قشنگ دیدم که تزئین شده بود دلم اب می شد نه واسه این که عروس بشم واسه این که تو عروسی باشم برقصم اخه همه لذت عروسی به اون وسط رقصیدنشه منم که عقده ای شدم اخرین عرسی که رفتم عید بود عروسی دوستم بود از...
-
جریان شمال
جمعه 18 تیرماه سال 1389 09:39
سلامممم دیشب ماهوارمون درست شد و من هنوز زند ام خیلی خیلی خوشحالم خودم دونه به دونه به سلیقه خودم کانال ها را چیدم امروز صبح پای میز صبحانه که بودیم بابام گفت حالا که ترم تابستونه نداری بیاین بریم شمال بیچاره داشت یه جئری می گفت که مامانم دلش بسوزه وااااااای اگه بریم چقدر خوب میشه ولی مامانم نگاهش نگاهی بود که می گفت...
-
عجب روزی
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 15:17
سلام به خدا داستان این درس خوندن ما توی این دانشگاه داستانی داره به اندازه یک شاهنامه اونم چه شاهنامه ای ما را باش دلمون خوش بود تابستان امسال می خوایم شاخ درس فیزیک را بشکونیم .......... به خدا زشته که من ترم 6 باشم اما هنوز یک بار هم فیزیک برنداشته باشم از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون فیزیک را دوست ندارم شبیه...
-
زندگی
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 09:33
زندگی خالی است خالی از من خالی از تو خالی از ماست زندگی کولباری از تاریکی هاست زندگی زیباست؟ زندگی خاموش است؟ زندگی مانند ابر ها در خروش است زندگی مانند یک سیب است که روزی از درخت به پایین سقوط می کند زندگی سقوط یک سیب است زندگی سایه ی درخت بید است زندگی گلزاری از خاطره هاست زندگی طولانی است زندگی مانند یک کوه خشمگین...
-
جریان با مزه خواستگاری
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 09:05
سلام دیروز عصر یه اتفاق با مزه افتاد تعریف کردنش این جا خالی از لطف نیست جریان از ان جا شروع شد که صبح دیروز یکی از همسایه های قدیمی مون به خونه ما زنگ زد گفت یکی از دوستام جنس از ترکیه اورده بیاین نگاه کنید اگه خوشتون امد بخرید مامانم هم قبول کرد ما هم ساعت 7 با مامان و یکی دیگه از همسایه هامون رفتیم ان جا جالی این...
-
جریانی جالب
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 15:22
این نوشته ربطی به نوشته های قبلیم نداره چون خیلی ناراحتم اگه این جا نگم می میرم من نمی فهمم ...یعنی چی؟ ....یعنی چی؟ میدونید جریان چیه من یه مدت ناخن کاشتم واسه ترمیمش یه اریشگاه می رفتم به نام ویداروز اونم به خاطره تعریف های دوستم آزی.............. دیدم گرون می گیره 3 بار رفتم.....دیدم ......(بی خیال) این ماه گفتم...
-
زنده به گور
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:27
نفسم پس می رود. از چشم هایم اشک می ریزد سرم گیج می رود قلبم گرفته..... تخت بوی تب می دهد... در رختخوابم می غلتم. یادداشت های خاطره ام را به هم می زنم اندیشه های پریشان و دیوانه مغزم را فشار میدهد شقیقه هایم داغ شده...... هیچ کس باور نخواهد کرد به کسی که دستش از همه جا کوتاه بشود می گویند: برو سرت را بگذار بمیر. اما...
-
انسان بودن
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:25
ادم ها گاهی اینقدر ناراحت هستند که سر هم فریاد میکشند گاهی هم اینقدر اروم هستن که نگاه هم نمی کنند این چه رسمی است رسم انسان بودن.....
-
خدایا گریه کنم؟
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:25
دلم می خواد گریه کنم اما تا میام گریه کنم خدا میاد خدا بی صدا و در سکوت میاد خدا نگاهش روحم رو آروم می کنه خدا... خدایا... بزار گریه کنم بغض گلوم را گرفته خدا نگاهم می کنه با نگاهش میپرسه از چی دلت گرفته؟ با نگاهی غمگین بهش می گم خدایا ...از دست تو اخه تو نمیزاری بیام پیشت .... خدا مثل همیشه لببخند می زنه لبخندی که...
-
عشق یک عروسک
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:22
وقتی فهمید داره میره مسافرت خیلی خوشحال شد اینقدر که اشک تو چشماش جمع شد دست عشقش را گرفت کمکش کرد چمدونش را جمع کنه با عشقش می خندید با دیدن خنده عشقش دلش اب میشد ان قدر خوشحال بود که از خدا تشکر نکرد بابت این همه خنده خدا هم چیزی نگفته بود از خنده ان ها شاد بود اما ته دلش یکم ناراحت بود اما خدا به کسی نمی گفت...
-
گریه
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:20
بعضی وقت ها این قدر از زندگی خسته می شم که دوست دارم برم یه جای تاریک بشینم فکر کنم اینقدر فکر کنم تا گریه ام بگیره ان وقت اینقدر گریه کنم که دنیا پر از اب بشه دنیایی که این همه براش زحمت کشیدن و قدرش و نمی دونن گریه هام همه جا را بگیره قلب تموم ادم ها پر از اب بشه ابی به نام اشک ان ها هم از اشک من بغضشون بترکه فکر...
-
من تو بغل خدا گریه کردام
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:16
توی اتاقم بودم دلم هوای خدا رو کرد بلند شدم... رفتم...... رفتم...... تا به پنجر ه اتاق خدا رسیدم دستم نمی رسید به شیشه اش بزنم ان پنجره خیلی بزرگ بود هر وقت با خدا کار داشتم صداش میزدم داد زدم: خدا... خدایا.... خونه ای؟.... وقت داری؟ یه چند ثانیه که گذشت خدا پشت پنجره امد یکم خسته بود دلم سوخت اخه ان همیشه به حرفام...
-
شبنم کوچولو
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:15
یه روز بهار بود اره بهار بود چشم باز کردام دیدم یه شبنم پیشم نشسته ناراحت و غمگین گفتم بهش چی شده؟ گفت: ناراحتم خستم. گفتم: چرا؟ گفت: از بس دنبال ارزوهام دویدم چیزی ندیدم از خدا بی امید شدم. گفتم: مگه از خدا چی خواستی؟ گفت: هیچی یکم نگاه صادقانه یکم عشق بدون ریا. گفتم: این ها را از خدا خواستی واسه اینکه نگاه صادقانه و...
-
شادی من
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 13:12
حال از لذت خردن یک نان شادم ..شادی به ان معنا که در اغوش خدا باشم شادی یعنی ان که من هر روز در میان علف زار خاطره هایم به دنبالش بودم یا شادی ان است که ابر ها به سویش روانند یا بارانی که خیال می کند با امدنش دل کودکی را که خانه ندارد می شکند شادی زیباست شادی در میان خاطرات زیباست خاطراتی که فکر می کنیم ممکن است اتفاق...